روزگارم خوب است. تنهایی را به شاخهی بلند درخت گردویی گره زدهام، تنها نیستم. هنوز هم هستند دوستانی یکرنگ که به خاطرم بیاورند زندگی همین یک دم بود و گذشت. دوستانی که بگویند: آهای حواست جمع، در گریزند این ثانیهها.
دوستانی که شیرینی یک حبه قند را در مزهی تلخی چایت شیرینتر و خالصتر و نابتر کنند. دوستانی که حتی هوا هم در کنارشان نوشیدنی است.
امروزم را دوست دارم چرا که سادهام، نقاب بر چهره ندارم،
امروزم را دوست دارم چرا که دوستانی دارم، سادهاند، نقاب بر چهره ندارند.
امروزم را دوست دارم، امروزم را که پر است از گنجینههایی که تمام شدنی نیست، بیوقفه میبارد.
لحظه هایم را بغل کردهام، طعم عید میدهند.
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد
باقی همه بیحاصلی و بیخبری بود